انتظارهای بیسرانجام ...


انتظار شاید برای خانوادههایی که روزی عزیزشان ناپدید شد و ماهها و سالها در بیخبری ایشان رنج میکشند، جنس دیگری داشته باشد.
در ۱۰ سال گذشته تعداد بسیار زیادی از موارد مفقودی در رسانهها منتشر شده که این تنها بخشی از آنها بوده، در واقع بسیاری از گمشدهها حتی با وجود مژدگانیهای بالا همچنان مفقود و بینشان می باشند.
طبق برخی گزارشهای سالهای قبل در رسانهها روایت تعدادی از کودکان و بزرگسالان گمشده را مرور میکنیم.
۹ سال رنج
مهر سال ۹۰ شهیاد سلیمانزاده هشتساله ناپدید شد.
ایشان نخستین کودک گمشده دهه ۹۰ هست.
کودکی که هرگز پیدا نشد.
ایشان پس از تعطیلی از مدرسه سوار خودروی مردان ناشناسی شد.
با ربودهشدن این کودک بازار شایعات در ارومیه داغ شد.
سه روز پیش از ربودهشدن شهیاد پسربچه دیگری گروگان گرفته شده بود؛ همین هم شد که کودکربایی زنجیرهای شایعه گردد.
اما این آدمرباییها زنجیرهای نبود.
کودک ۱۱ساله ربودهشده در سیستانوبلوچستان پیدا شد ولی از شهیاد خبری نشد.
هیچ آدمربایی با خانواده آقای سلیمانزاده تماس نگرفت و هیچ درخواست پولی نشد.
این در حالی بود که این خانواده با هیچکس اختلافی نداشت و علت این ربایش را نمیدانستند.
از زمان فقدان کودک هشتساله پلیس آگاهی استان وارد عمل شد.
ولی ردپایی از شهیاد پیدا نکرد.
در و دیوار شهر پر شد از عکسهای شهیاد تا شاید نشانی از این پسر هشتساله پیدا گردد.
ولی با وجود گذشت بیش از یکدهه از ربایش شهیاد، پسر هشتساله ارومیهای، خانوادهاش چشمانتظار دیدار پسرشان می باشند تا بار دیگر ایشان را به آغوش بگیرند.
پدرش به شهروند گفته بود: «همهجا را زیر پا گذاشتیم.
عکسهای شهیاد را همهجا پخش کردیم ولی پیدا نشد که نشد.
همکلاسیهایش میگفتند جلوی در مدرسه سوار خودرو پژو ۴۰۵ شده هست ولی هویت راننده و سرنشین آن معین نشد.
تاکنون هم عکسهایش را در صفحات مجازی منتشر میکنیم، گاهی تماسهایی گرفته میگردد و اطلاعاتی میدهند.
هربار دلخوش میشویم ولی بینتیجه است».
امیدم نابود شد
سجاد رئوفی گمشده سال ۹۱ است؛ پسربچه چهارسالهای که در نزدیکی محل کار پدرش ناپدید شد.
از ایشان هم هیچ نشانی نیست.
تنها آخرین تصویری که از ایشان به یاد مانده، همان لباسهایی هست که به تن کرد تا همراه پدرش به سر کار برود.
با گمشدن سجاد زندگی خانواده آقای رئوفی هم ویران شد.
دیگر هیچچیز و هیچکس نتوانست جای کودک گمشدهشان را بگیرد.
آنها ماندند با دنیایی پر از درد و رنج.
پر از اشک و غم.
بدون شیطنتهای کودک چهارسالهشان؛ کودکی که پر از شور بود و انرژی.
مادر سجاد گفته بود: «اینهمه سال گذشته هست ولی انگار همین لحظه سجاد را گم کردهایم.
داغ ازدستدادن پسرم هیچوقت کم رنگ نمیگردد.
ایشان در چشم بههمزدنی ناپدید شد؛ ولی انتظار دیدارش عمرمان را گرفت.
خوشی از زندگیمان پر کشید و غم و اندوه در زندگیمان جا خوش کرد.
بیستوپنجم اسفند سال ۹۱ به همراه پدرش به کارگاه بلوکزنی رفت؛ محل کار پدرش بود و در 1 محوطه باز قرار داشت.
معمولا همراه پدرش همهجا میرفت.
آن روز همسرم رفت که نماز بخواند، برگشت دید سجاد نیست.
پلیس و آتشنشانی آمدند ولی فایدهای نداشت.
از آن روز منتظر برگشتن سجاد هستیم.
الان دیگر ۱۳ سال دارد.
کاش ما را فراموش نکرده باشد.
سجاد 1 خواهر بزرگتر هم داشت که الان ازدواج کرده هست.
نوهمان همسن سجاد گمشدهمان است».
ربودهشدن محمدامین و واکنشهای بینتیجه
سال ۹۲ هم با گمشدن محمدامین پنجساله همراه بود.
ایشان پس از تعطیلی کلاس ورزش ناپدید شد.
مسئولان باشگاه لباس محمدامین را تنش کرده بودند و ایشان را به جلوی در فرستاده بودند تا پدرش بیاید.
ولی پدر به خاطر چند دقیقه تأخیر عمرش را پای جستوجوی پسر پنجسالهاش گذاشته هست.
گمشدن محمدامین وکیلی در رسانهها خبرساز شد.
خبر ربودهشدن این پسربچه پنجساله و در پی آن، مرگ تنها مظنون و سرنخ این پرونده در حین رسیدگی، بازخوردهای زیادی به همراه داشت؛ از واکنش هنرمندان و بازیگران تا تأکید مسئولان محلی و نمایندگان مجلس بر پیگیری این موضوع.
تلاشها برای یافتن سرنخی از ردپای این کودک ادامه داشت ولی نه کودک پیدا شد و نه متهمان.
حالا ۹ سال از ناپدیدشدن این کودک میگذرد ولی سرنوشت محمد در هالهای از ابهام باقی مانده هست.
پدرش گفته بود: «بارها خوابش را دیدهام که میخندد و میگوید: «بابا من برمیگردم».
از اینهمه انتظار و تلاش خستهام.
همهجا را زیر پا گذاشتهام، به تمام رو انداختهام ولی نمیدانم ایشان در این هفت سال کجاست، چه میکند.
احتمال میدهم پسرم را از مرز خارج کرده باشند تا در حمل مواد مخدر از ایشان استفاده کنند.
شب و روزمان با رفتن محمدامین سیاه شده است».
۱۸ساعت بعد از گمشدن محمدامین، مرد ناشناسی با خانواده محمدامین تماس گرفت.
تماسی که رنگوبوی آدمربایی داشت.
بعد از این تماس، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازهای شد.
مرد ناشناس دوباره تماس گرفت و برای آزادی ایشان ۵۰۰ سکه بهارآزادی خواست.
مرد کودکربا از 1 باجه تلفن همگانی تماس میگرفت که بلافاصله باجه موردنظر، تحت نظر قرار گرفت و هنگامی که متهم قصد داشت مجددا با خانواده کودک پنجساله تماس بگیرد، از سوی کارآگاهان دستگیر شد.
با انتقال مرد تبهکار به اداره آگاهی معین شد که ایشان از مجرمان حرفهای هست که ۱۷سال سابقه زندان دارد.
درحالیکه متهم مدعی بود وضعیت جسمانیاش خوب نیست، مأموران ایشان را به بازداشتگاه انتقال دادند تا پزشک ایشان را مورد معاینه قرار دهد ولی قبل از اینکه پزشک در محل حاضر گردد، تنها مظنون این کودکربایی مرموز جان خود را از دست داد و با مرگ مرد تبهکار معمای این کودکربایی پیچیدهتر شد.
پرونده محمدامین با نگارش نامه چند نفر از بازیگران به فرمانده ناجا وارد فاز تازهای شد؛ مظنونان زیادی در این پرونده دستگیر شدند ولی هیچ ردی از محمدامین پیدا نشد.
محمدامین حالا ۱۲سال دارد و پدر و مادرش همچنان چشمانتظار ایشان می باشند.
صبح منحوس خرداد ۹۳
سال ۹۳ گمشدن مائده کبریایی بار دیگر واکنشهای زیادی به همراه داشت.
مائده هشتساله چهارم خردادماه ۹۳ از مقابل مدرسه ابتدایی شهید جعفرینیا واقع در خیابان معلم از مناطق پرجمعیت شهر بندر انزلی مفقود شد.
بهزاد کبریاییآبکنار پدر مائده از روزهای سیاه دلتنگی میگوید: «دختر کوچولویمان زنده هست و جایی در این دنیا نفس میکشد؛ نمیدانیم کجاست؛ ولی منتظرش میمانیم تا نفس در سینه داریم.
میدانیم روزی برمیگردد».
حتی جایزه ۲۰۰ میلیونی برای برگرداندن مائده هم کارساز نبود.
پدر از آن صبح منحوس گفته بود «صبحها دخترم را ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه به مدرسه میرساندم و ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه نیز به سراغش میرفتم ولی آن روز که به مقابل مدرسه رفتم، دیدم دختربچهها مقابل در مدرسه منتظر خانوادههایشان ایستادهاند و در مدرسه نیز بسته هست.
خبری از دخترم نبود.
مدرسه بدون اطلاع خانوادهها کلاسها را ۲۰ دقیقه زودتر تعطیل کرده بودند.
در ابتدای تحقیقات، پلیس به پیرمردی مشکوک شد که چهرهاش از سوی همکلاسیهای مائده ترسیم شده بود.
ولی در بررسیها معین شد که آن پیرمرد به دنبال نوهاش آمده بود.
عکسهایی از مائده تهیه کردیم و همهجای انزلی و حتی بیرون شهر را زیر پا گذاشتیم و عکسهایش را پخش کردیم.
هیچ نشانی از مائده نبود.
تلاشهایمان تاکنون به نتیجهای نرسیده، ولی امیدواریم».
دنیای گمشده انزلی
از دنیا گریزان شدهاند ولی تاکنون دست از دنیایشان نکشیدهاند.
دنیا علمی کودک گمشده سال ۹۴ در بندر انزلی هست.
آنها هم نمیدانند چه بر سر دنیایشان آمده هست.
زهرا عاشوری مادر دنیا تاکنون هم تا نام دختر سهسالهاش میآید، اشک میریزد.
تاکنون نمیداند دخترش مفقود شده یا ربوده شده، ایشان را کشتهاند یا به کار گرفتهاند.
تنها دخترشان بیستم مردادماه همان سال در حوالی حرم بیبیحوریه در محلهای به نام شالیور درست دم در خانهشان ناپدید شد.
مادر گفته بود: «دنیا در حیاط خانهمان بود که به آشپزخانه رفتم تا 1 قالب یخ را در پارچ آب خالی کنم، بهسرعت به حیاط برگشتم و دنیا را صدا کردم ولی نبود.
به کوچه رفتم ولی انگار از اول دنیایی در آن محله وجود نداشته هست.
با پلیس تماس گرفتیم، همسایهها هم همراه شدند، کوچهها را یکبهیک گشتیم ولی انگار ذوب شده بود.
هرچقدر بیشتر گشتیم و میگردیم کمتر سرنخی پیدا میکنیم؛ اصلا انگار از اول دختری به نام دنیا نداشتیم».
نذر و نیاز کردند و مژدگانی هم تعیین کردند تا به دنیایشان برسند ولی گره این مفقودی هرگز باز نشد.
مادر گفته بود دنیا برایمان سیاه شده هست ولی چشمانتظار دیدار دنیایمان هستیم.
پنج سال از ماجرای گمشدن دنیا میگذرد.
تماسهای بیهدف هم ردی از دنیا به خانواده علمی نشان نداد.
سرنوشت معمایی ابوالفضل
سال ۹۵ باز هم کودک دیگری در خراسان رضوی ناپدید شد.
معمای رازآلود گمشدن ابوالفضل ۱۰ساله همچنان ادامه دارد.
ابوالفضل جهانشیری هجدهم اسفند ۹۵ زمانی که برای بازی از خانهشان خارج شده بود، گم شد و دیگر کسی ایشان را ندید.
پدرش گفته بود: «بعدازظهر بود که پسرم لباس و کفش ورزشیاش را پوشید و برای فوتبال از خانه خارج شد.
ایشان پسری درسخوان و باهوش بود که به فوتبال علاقه زیادی داشت.
ساعتی بعد به خانه برگشت، لباسهایش را عوض کرد و دوباره رفت تا در مقابل خانه بازی کند.
تاکنون خاطرم هست که دمپاییهای آبیرنگش را پوشید و رفت.
ساعتی بعد دنبالش رفتم ولی اثری از ابوالفضل نبود؛ همهجا را گشتم ولی هیچ ردی از پسرم نبود.
خانهمان در منطقهای به نام جاده سیمان هست که هیچ دوربین مداربستهای در آن زمان وجود نداشت.
با کسی کینه و دشمنی ندارم.
هفت سال از این ماجرا گذشته هست.
ما 1 خانواده پنجنفره بودیم که در این سالها زندگیمان پای انتظار تباه شد.
بعد از گمشدن ابوالفضل سکته کردم که کارم را هم از دست دادم».
از خلخال تا تهران به دنبال ردی از حسین
حسین اسدی چهارساله سال ۹۶ گم شد.
خانواده حسین برای سیزدهبدر به حوالی رودخانه هروچای شهرستان خلخال رفته و چادری بر پا کرده بودند.
حسین نیز داخل چادر بود که ناگهان ناپدید شد.
رسیدگی به این پرونده از سیزدهم فروردین سال ۹۶ آغاز شد.
آتشنشانان و غواصان وجب به وجب تمام رودخانه را گشتند ولی بینتیجه بود.
در ادامه تحقیقات فرضیه کودکربایی قوت گرفت.
شکایت آدمربایی مسیر تحقیقات را تغییر داد.
پرونده پسربچهای که سالها قبل در شهرستان خلخال به طرز مرموزی ناپدید شده بود، به دستور رئیس قوه قضائیه برای ادامه تحقیقات در اختیار بازپرس جنایی پایتخت قرار گرفت.
در ادامه بررسیهای میدانی، کارآگاهان مطلع شدند که چند متر آن طرفتر از چادری که خانواده حسین برپا کرده بودند، خانوادهای اتراق کرده بودند که نظرشان به حسین جلب شده بود؛ بنابراین دو عضو آن خانواده که 1 داماد و پدرزنش بودند، بازداشت شدند، ولی آنها نیز پس از تکمیل تحقیقات با قرار وثیقه آزاد شدند.
به دنبال آیناز سیاهچشم
چهار سال پوچ گذشت.
آیناز تاکنون هم پیدا نشده است؛ دختربچه هفتسالهای که درست جلوی در خانهشان هنگام بازی با خواهر کوچکش ناپدید شد و هیچ اثری از ایشان به جا نماند.
از آن مهر غمانگیز دوسالی میگذرد؛ رنج و عذاب برای خانواده غلامی پایانی ندارد.
آیناز به طرز مرموزی ناپدید شد و هیچکس نتوانست حتی ردی از ایشان پیدا کند.
جستوجوها بینتیجه مانده و حتی 1 نشانه هم از این دخترک نیست.
تصویر آیناز هشتساله با چشم و ابروهای مشکی بارها در فضای مجازی منتشر شده هست.
اکبر غلامی پدر این دختربچه، گفته بود: «زمان از پنجم مهر ۹۷ برای ما متوقف شد، ایستاد و دیگر حرکت ندارد.
با گمشدن آیناز زندگی هم برای ما تمام شد.
به امید برگشت آیناز این روزها را میگذرانیم.
تاکنون چشمانش در خیابان به دنبال آیناز میدود.
هیچچیز نمیدانم.
هیچ احتمالی هم نمیدهم؛ نه دشمنی داشتهایم، نه اختلافی با کسی.
تاکنون با هر تماسی قلبم سریعتر میتپد.
شاید نشانی از دخترم باشد؛ ولی هیچ ردی از ایشان نیست.
همهجا را گشتم.
آیناز سیاهچشمم را گم کردم».
در جستوجوی زهرا ورامینی
شهریور سال ۹۸ هم زهرای دوساله درست جلوی در خانهشان ناپدید شد.
ایشان در محله قلعهنو ورامین وقتی همراه خواهر کوچکش میخواست وارد خانه گردد، دور زد و مسیرش را تغییر داد.
داخل کوچه شد، دوربینهای مداربسته تنها تصویر ۲۰ثانیهای از این دختربچه ورامینی ثبت کردهاند که در معرض دید بود.
نه پلیس، نه هلالاحمر، نه سلبریتیها، نه مردم محل و نه خانوادهاش تاکنون نتوانستهاند رد و نشانی از زهرا پیدا کنند.
پدر و مادر زهرا سالهاست در آرزوی پیداشدن حتی 1 نشانه از دختر کوچک خود می باشند.
این در حالی هست که پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات را متوقف نکرده هست.
جستوجوها برای دریافت ردی از این دختربچه تاکنون ادامه دارد.
تیمهای هلالاحمر کانال نزدیک خانه را سه مرتبه جستوجو کردند ولی دریغ از 1 نشانه.
احتمال اینکه زهرا داخل کانال آب افتاده باشد، صفر هست.
حسن حسینیشیرازی، پدر زهرای دوساله گفته بود: «زندگیمان ویران شد.
مادر زهرا مدام خواب دخترمان را میبیند.
وضعیت روحی خوبی ندارد.
1 رد و نشانه از زهرا زندگیمان را تغییر میدهد.
روزهای نخست تمام به دنبال زهرا بودند ولی دیگر کمرنگ شده هست.
تمام ناامید شدهاند ولی ما منتظریم.
به معجزه ایمان داریم».
مفقودشدن مرموز 1 دانشآموز ۱۲ساله
محله شریفآباد شیراز، اردیبهشت سال ۱۴۰۰، ملیکا:
دانشآموز ۱۲ساله در مدرسهای مشغول به تحصیل بود که در کوچه محل زندگیشان قرار داشت، روز حادثه ملیکا برای خرید از خانه تا سوپرمارکت سر کوچهشان رفت ولی دیگر هرگز به خانه بازنگشت.
هنگامی که خرید این دختر ۱۲ساله تمام میگردد دوربینهای مداربسته در داخل کوچه بازگشت ایشان را به سمت خانه ثبت میکنند، ولی برخی شاهدان عینی پس از مفقودشدن مرموز ملیکا به خانواده ایشان گفته بودند که ملیکا را دیدند که به داخل حیاط مدرسه رفته بود.
1 ماه پس از مفقودشدن ملیکا، سرایدار مدرسه به عنوان مظنون شناسایی و توسط پلیس بازداشت میگردد ولی درخصوص ماجرای مربوط به ناپدیدشدن این دختر ۱۲ساله اعترافی نمیکند.
پلیس از همسر این سرایدار نیز بازجویی میکند و با سرنخهایی که در بازجویی از ایشان به دست میآورد معین میگردد مظنون اصلی همین مرد سرایدار ۳۸ساله بوده هست تا اینکه مظنون این پرونده مبهم حدود سه ماه پیش در زندان خودکشی میکند.
بیشتر از دو سال هست که از مفقودشدن ملیکا میگذرد ولی تاکنون خانوادهاش هیچ خبری از ایشان ندارند و نمیدانند چه بلایی بر سر دخترشان آمده هست.
پلیس در همان ابتدای ماجرا تا قبل از دستگیری مظنون به خانواده ملیکا گفته بود که با هیچ رسانهای صحبت نکنند، زیرا امکان دارد متهم دخترشان را به قتل برساند ولی پلیس نمیدانست مظنون در زندان به زندگی خود پایان میدهد و این راز را همراه با خود دفن میکند.
گمشدن دختر اصفهانی در شیراز
همه چیز از ساعت ۹ شب ۲۵ تیرماه سال ۱۴۰۱ آغاز شد.
خانواده سما جهانباز برای سفر به شیراز و خانه عمه «سما» رفته بودند.
قرار بود همان شب یا فردا صبح ایشان به همراه خانوادهاش به اصفهان برگردند.
«سما» ساعت ۷:۲۰ عصر، از منزل عمهاش، برای خرید بیرون میرود.
دو ساعت بعد، سما به خانوادهاش خبر میدهد که در حال برگشتن به خانه هست و ۱۰ دقیقه دیگر میرسد.
ولی پس از آن، گوشی ایشان خاموش میگردد و دیگر هیچ خبری از «سما» نمیگردد تا همین امروز.
در این میان، سعید جهانباز پدر «سما» همچنان امیدوار هست که دخترش را پیدا کند.
همان روزها تصویری تلخ از ایشان منتشر شد که با پلاکاردهایی در خیابان از مردم تقاضای کمک میکرد.
این تصویر بازتاب زیادی در شبکههای مجازی داشت.
در این میان نام بسیاری از گمشدگان دیگر هم خالی هست که هرگز رسانهای نشده هست...
.

شما می توانید 30 تا 50 میلیون تومان در ماه، از اینترنت درآمد داشته باشید و شغل رویایی خودتان را بسازید ...
برای کسب اطلاعات بیشتر لطفا بر روی بنر زیر کلیک بفرمایید :